یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!
آسمان هنوز می درخشد...
یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!
آسمان هنوز می درخشد...
دیالوگی از انیمیشن پاندای کونگ فوکار
چیپو: استاد ادوی من خبر خیلی بدی دارم ...
ادوی:چیپو خبر خبره ، خوب و بد نداره ...
چیپو: استاد شما درست احساس کرده بودین تایلانگ از زندان فرار کرده داره می یاد اینجا ...
ادوی: خوب این خبر بدیه البته اگه به جنگ جوی اژدهامون باور نداشته باشیم...
دیالوگی از فیلم " قاعده تصادف "
دیالوگی از فیلم "قاعده تصادف"
- تو جزیره ما وقت سفر سه نفر میان برات چمدون می بندن:
- یکی میاد وسایل ضروریت رو میزاره تو چمدون که چیز مهمی رو جا نذاری ...
- یکی هم میاد همه چیزای غیر ضروری رو برات می بنده که وقتی بهشون احتیاج پیدا می کنی خوشحال بشی...
- یکی هم میاد سنگ میزاره تو چمدونات ، کلی سنگ ، که بارت سنگین بشه نتونی بری یا دوباره مجبور بشی برگردی...
درگذشت بزرگترین نوازنده تار و سه تار ایران
محمدرضا لطفی موسیقدان ایرانی بامداد روز جمعه 12 اردیبهشت دار فانی را وداع گفت.
درگذشت نویسنده مشهور گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز نویسنده مشهور کلمبیایی در گذشت.
او خالق آثاری مانند صد سال تنهایی ، خاطرات دلبرکان غمگین من و ... می باشد.
اونه تنها یک نویسنده دوست داشتنی بلکه فردی بود که زندگیش را برای ایجاد صلح و آرامش خرج کرد...
برنامه کلاه قرمزی در سال 93
با توجه به اینکه برنامه های مفید زیادی در ایام عید بخش می شود لذا خواهشمندم که این برناه رو از دست ندهید:
کلاه قرمزی
کانال 2 صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
اولین قسمت از این مجموعه در شب چهارشنبه سوری از شبکه دو سیما پخش شد در روز 29 اسفند از آنجایی که سال نو در 20:27:07 تحویل می‌شود، این قسمت از «کلاه قرمزی» پس از اخبار ساعت 22:30 روی آنتن خواهد رفت.
سال 1393
ماه من چهره برافروز که آمد شب عید
عید بر چهره چون ماه تو می باید دید
نوبت سال کهن با غم دیرینه گذشت
سال نو با طرب و غلغله شوق دمید
امیدوارم همه سال خوبی داشته باشید و دلاتون پر از مهربونی و صفا باشه 
و خصوصا تبریک ویژه به دانشجوهای ایرونی
و خیلی خصوصا دانشجویان دانشگاه صنعتی
و خیلی خیلی خصوصا دانشجویان فیزیک که بنده در خدمتشون بودم و هستم ....
دیالوگ های فامیل دور:
در باز رو کسی نمی زنه اما در بسته رو همه می زنن...
یه سری از دلا ، درشون بازه می فهمی تو دلش چیه، ولی یه سری دلا هست که درش بسته است اینقد بسته نگهش می دارن که بالاخره یه روز مجبور میشن بشکنن و همه چی خراب می شه...
ناممکن
من نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
- احمق! ما مرده ایم.
