یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...
یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...

زندگی نامه استیون هاوکینگ

استیون ویلیام هاوکینگ                       

شاید برای همه استیون هاوکینگ نامی آشنا باشد به گفته عوام او فردی بزرگ در کیهانشناسی می باشد اما اینگونه بیان چندان دلنشین نیست زیرا در جهان نمی توان از حضور کیهانشناسی هایی مانند جورج اولیس ، واینبرگ و ... نام نبرد .

به اعتقاد من استیون هاوکینگ با بیان مطالب کیهانشناسی به زبان کوچه و بازاری توانسته علاقه بسیاری در بین مردم پیدا کند . گاها بعضی مطالب را با تبدیل به زبان کوچه و بازاری چنان خدشه دار می کند که جای تاسف دارد. یا گاها با بیان مطالبی خلاف باورها دنیا را به هم می ریزد. از دید من او کیهانشناسی بزرگ اما طالب شهرت می باشد ... در زیر خلاصه ای از زندگی نامه این کیهان شناس بزرگ را که از سایت ویکیپدیا برگرفته شده است آورده ام. (صرفا نظر شخصی نویسنده وبلاگhttp://shine-star.blogsky.com) 


(به انگلیسی: Stephen William Hawking) (زادهٔ: ۸ ژانویه ۱۹۴۲) فیزیکدان نظری، کیهان‌شناس و نویسنده‌ی بریتانیایی و مدیر تحقیقات مرکز کیهان‌شناسی نظری در دانشگاه کمبریج است که کارهای علمی‌اش سابقه‌ای بیش از چهل سال دارد. کتاب‌ها و همایش‌هایش، او را به یک چهرهٔ محبوب تبدیل کرده‌است. در حال حاضر، او عضو جامعهٔ سلطنتی هنر و عضو ثابت جامعهٔ اسقفان دانشمند است. او در سال ۲۰۰۹ موفق به دریافت مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا شد. هاوکینگ به مدت سی سال یعنی از سال ۱۹۷۹ تا یکم اکتبر ۲۰۰۹، دارنده کرسی ریاضیات لوکاس بوده‌است.[۲] وی به خاطر فعالیت در زمینهٔ کیهان‌شناسی و جاذبه کوانتوم به ویژه در زمینهٔ سیاه‌چاله، شناخته شده‌است. کتاب تاریخچه زمان او که با رکوردی ۲۳۷ هفته‌ای به عنوان پرفروش‌ترین کتاب در بریتانیا باقی‌ماند، باعث شهرتش شد. همچنین، کتاب طرح بزرگ او که در اواخر سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید، جنجال زیادی به پا کرد. این کتاب تنها پس از چند روز به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های آمازون تبدیل شد.[۳] هاوکینگ مبتلا به بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک بوده و از هر گونه تحرک عاجز است؛ نه می‌تواند بنشیند، نه برخیزد، و نه راه برود. حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند و حتی توانایی سخن گفتن را نیز ندارد.[۴] وی با وجود توانایی‌های بسیار در زمینهٔ کیهان‌شناسی تاکنون جایزه نوبل را کسب نکرده است.[۵]

 

زندگینامه

۱۹۴۲ تا ۱۹۵۹ :تولد و کودکی

استیون هاوکینگ در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ در شهر دانشگاهی آکسفورد از فرانک و ایزابل هاوکینگ زاده شد. استیون در روزهای جنگ جهانی دوم به دنیا آمد. خانهٔ والدین وی در هایگیت در شمال لندن واقع بود. فرانک و ایزابل هاوکینگ، برای اطمینان یافتن از تولد بدون خطر و سالم نخستین فرزندشان تصمیم گرفتند پیش از به دنیا آمدن او موقتاً به آکسفورد بروند. وی در آکسفورد پسرش را به سلامت به دنیا آورد. این روز مصادف بود با سالروز مرگ گالیله، که دقیقاً سیصد سال پیش از آن، در ۱۶۴۲ اتفاق افتاده بود. بنابر تصادفی دیگر، نیوتون حدود همان روزها در همان سال به دنیا آمده بود.[۶] وی از همان زمان به علم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر می‌پروراند، اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و به خصوص بدخط شناخته می‌شد. او هرگز خود را در محدوده کتاب‌های درسی مقید نمی‌کرد، بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتاب‌های درسی اشتباهاتی را یافته و با معلمان به جروبحث بپردازد. پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند و زندگی ساده در خانه‌ای شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب، عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت می‌کرد. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماری‌های مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی می‌گذراند. این غیبت‌های متوالی برای بچه‌ها چنان عادی شده‌بود که تصور می‌کردند همه پدرها چنین وضعی دارند. در عین حال غیبت‌های پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه‌ها ایجاد می‌کرد.[۷] در سن هشت سالگی، هاوکینگ و خانواده‌اش به شهر سنت آلبنز، شهری در ۳۲ کیلومتری شماللندن رفتند. استیون در آنجا به بهترین مدرسه‌ی محلی رفت و از همان آغاز، نبوغ خود را نشان داد.[۸] استیون به علوم طبیعی علاقه‌مند شد و حتی یک آزمایشگاه علمی در خانه دایر کرد. استعداد پنهان وی به یک تکان و ضربه نیاز داشت تا خود را آشکار کند. این اتفاق در شانزده سالگی او افتاد، که در حال آماده‌شدن برای امتحانات اِی لِوِل بود. در سال ۱۹۱۸ پدر هاوکینگ به یک سمت تحقیقاتی در هند گمارده شد و خانواده تصمیم گرفت دست به ماجراجویی بزند و تا هند با اتومبیل خود برود. اما یک اتفاق نومید کنندهٔ بزرگ رخ نمود، همهٔ اعضای خانواده نمی‌توانستند در این سفر شرکت کنند و باید استیون را باقی می‌گذاشتند تا امتحان‌های اِی لِوِل خود را بدهد و نزد خانوادهٔ همفری، که از دوستان نزدیک‌شان بودند، ماند. جاگذاشته‌شدن هاوکینگ از سوی خانواده‌اش ممکن است هر تأثیری بر او نهاده باشد، اما باعث شد نفوذ نیروی خرد وی در زندگی‌اش برانگیخته و تحریک شود. پدرش از وی خواسته بود به مطالعهٔ زیست‌شناسی بپردازد، تا حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند. استیون بیشتر به ریاضیات گرایش و علاقه داشت، که در این درس از همه بهتر بود؛ اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن‌بست می‌دانست که فقط به تدریس ختم می‌شود. سرانجام آنان به سازش رسیدند، قرار شد استیون ریاضیات، فیزیک و شیمی را مطالعه کند. وی تمام تلاش و دقت خود را وقف درس‌هایش برای امتحان اِی لِوِل کرد، یک امتحان اولیه هم برای آزمون ورودی آکسفورد در پیش داشت که هدف آن شرکت در آزمون واقعی سال بعد بود. در اتفاقی نامنتظره، استیون از پس امتحان آکسفورد چندان خوب برآمد که یک کمک هزینهٔ تحصیلی به او عطا شد.[۹]

استیون هاوکینگ نشسته بر صندلی چرخدار مخصوص خود
۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳: آغاز تحصیلات عالی

استیون هاوکینگ در هفده سالگی به کالج دانشگاه آکسفورد وارد شد تا در آن جا به تحصیل علوم طبیعی، با تأکید بر فیزیک بپردازد.[۱۰] او از همان زمان به اخترفیزیک و کیهان‌شناسی علاقه‌مند شد زیرا در خود کنجکاوی شدیدی می‌یافت که به رمز و راز ستارگان و آغاز و انجام کیهان پی ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا، پرتاب اولین ماهواره‌ها و سفر فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانه‌ها جوانان را مجذوب می‌کرد. به علاوه استیون از کودکی عاشق رمان‌های علمی‌تخیلی بود و مطالعه آن‌ها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک، نجوم و علوم دیگر می‌افزود.[۱۱] بسیاری از دانشجویان سال اول حدود یک سال و نیم از استیون هفده ساله بزرگ‌تر بودند، و کسانی هم تا سه سال مسن‌تر، و دو سال خدمت سربازی خود را هم طی کرده‌بودند. وی قسمت عمدهٔ وقت خود را در سال اول در اتاقش می‌گذرانید. علائق هاوکینگ متوجه دنیای بزرگ‌تر پیرامونش بود، و این حوزه را به دقت و مشتاقانه مطالعه می‌کرد، حتی تا انجام رصدهای شبانه هم پیش می‌رفت. وی در آستانهٔ امتحانات نهایی یک شب را تا صبح نخوابید، و در نتیجه پاسخ تعدادی از سوال‌ها را به هر ترتیبی که شده، داد. نمره‌های نهایی‌اش در مرز بین اول و دوم قرار گرفت. مطابق معمول در این مورد، برای مصاحبه فراخوانده شد تا در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرند. در این هنگام اعتماد به نفس ویژهٔ وی برگشته بود. وقتی دربارهٔ برنامه‌هایش از او پرسیدند، پاسخ داد:

«اگر شاگرد اول شوم به کمبریج راه پیدا می‌کنم. اگر شاگرد دوم شوم در آکسفورد خواهم ماند. از این رو انتظار دارم مرا شاگرد اول کنید.»

به قول دکتر برمن:

«مصاحبه‌کنندگان به اندازهٔ کافی از خرد و هشیاری برخوردار بودند که تشخیص دهند دارند با کسی صحبت می‌کنند که از اکثرشان بسیار باهوشتر است.»

هاوکینگ شاگرد اول شد، و در پاییز سال ۱۹۶۲، در بیست سالگی به ترینیتی‌هال کمبریج وارد شد. ورودش به آکسفورد خیلی ناخوشایند بود؛ ورودش به کمبریج بسی بدتر اتفاق افتاد. در همان ابتدا، پی برد که با همهٔ این‌ها فرد هویل تصمیم گرفته او را به عنوان دانشجوی خود نپذیرد. دستیار هویل به عنوان استاد راهنمای وی برگزیده شد. به غرور هاوکینگ ضربهٔ سختی وارد آمد: این بی‌اعتنایی و تحقیر را هرگز فراموش نکرد. در دورهٔ فوق‌لیسانس کمبریج، هاوکینگ دیگر آن دانشجوی درخشان دورهٔ لیسانس نبود.[۱۲]

۱۹۶۳: آغاز بیماری ALS و خواب اعدام

در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پله‌ها زمین خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظه‌اش را از دست داده بود. دوستانش گمان می‌کردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده است اما این تنها باری نبود که او از پله‌ها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفش‌هایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفتن از پله‌ها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوس‌هایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید.[۱۳] آزمایش‌هایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان‌ناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می‌برد و با تضعیف ماهیچه‌ها فلج عمومی ایجاد می‌کند به طوری که به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب می‌شود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بی‌درمان مدت زیادی زنده نمی‌مانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیش‌بینی شده‌بود.[۱۴] هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجاره‌ای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه می‌یافت، نوایی بود که از صفحه‌های موسیقی واگنر گسیل و بطری‌های خالی وودکا که بیرون گذاشته می‌شد.[۱۵] نومیدی و اندوه عمیقی استیون دربرگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته می‌دید؛ دوره دکترا، رویای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی در آمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیال‌پردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمی‌آمد که در گوشه‌ای بنشیند و دقیقه‌ها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعت‌ها متفکر و بی‌حرکت ماند. خودش بعدها تعریف کرده‌است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده‌است و او را برای اجرای حکم می‌برند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم‌اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی می‌کشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون‌درمان مبتلا است اما لااقل درد نمی‌کشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمی‌پذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباه‌های کتب درسی باشد.[۱۶]

استیون هاوکینگ بی‌وزنی را در پرواز در گرانش صفر تجربه می‌کند.
۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵: آشنایی با جین وایلد

آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشنایی‌اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. او فقط هیجده سال داشت. وی درس‌های اِی لِوِل را در دبیرستان سن‌آلبانز نزد خود می‌خواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندن برود. جین دختری کم‌رو و خجالتی بود. وقتی هاوکینگ نخستین بار به او گفته بود که دارد کیهان‌شناسی می‌خواند، او بعداً ناگزیر به فرهنگ لغات مراجعه کرد تا بفهمد کیهان‌شناسی به چه معناست. (نابغه‌ها چنین چیزهایی را توضیح نمی‌دهند) جین به خداوند اعتقاد داشت، و طبعاً خوش‌بین بود. وی معتقد بود که هر چیزی برای هدف و منظوری به وجود آمده و در واقع آفریده شده است؛ و مهم نیست که رویدادهای نامناسب و نامطلوب چگونه جلوه می‌کنند، که ممکن است چیز خوب و مطلوبی از دل آن‌ها به وجود آید و رخ بنماید. هاوکینگ از دیرباز اعتقاد به خدا را وانهاده بود، اما نگرش جین به نظرش آشنا آمد و در دلش نشست. او یک‌دنده و لجوج بود، و همیشه یک‌دنده بوده است، همین امر راز کامیابی و توفیق او بوده‌است. چرا حالا باید دگرگون و متحول می‌شد.[۱۷] او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در حالی که رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه می‌رفت. ازدواجش با جین در سال ۱۹۶۵ صورت گرفت.[۱۸] از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد.» وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغل و پیشه‌ای می‌داشت و اگر باید به کاری مشغول می‌شد، به درجهٔ دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست‌آورد، و دست به کار اندیشیدن دربارهٔ موضوع مناسبی برای پایان‌نامهٔ دکتری خود شد. خود را خوشبخت می‌دانست.[۱۹]

۱۹۶۵: شروع دوباره به زندگی

هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار برای دریافت دکتری تخصصی را آغاز کرد، و در ژوئیهٔ همان سال ازدواج کرد. در پاییز جین برای گذراندن واپسین سال دانشگاهش به لندن رفت که در روزهای آخر هفته به کمبریج برمی‌گشت. هاوکینگ به خانه‌ای از یک ردیف خانه‌های هم شکل و کنار یکدیگر، به فاصلهٔ حدود هزار متری از بخش ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری اسباب‌کشی کرد و مقداری از پول مراسم عروسی را بابت خرید یک خودرو سه‌چرخه پرداخت کرد تا بتواند با آن تا رصدخانه‌ای که در حومهٔ شهر واقع بود، رفت‌وآمد کند. ارادهٔ مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را به طور کامل، بدون کم‌ترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم می‌آمد. زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آن‌ها شده بود از جملهٔ پیچیده‌ترین و بلندپروازانه‌ترین مسائل در کلّ حوزهٔ کیهان‌شناسی به شمار می‌آمدند.[۲۰] از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان از صندلی چرخدار استفاده می‌کند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده‌است. با این دو انگشت او می‌تواند دکمه‌های رایانه بسیار پیشرفته‌ای را فشار دهد که اختصاصأ برای او ساخته‌اند و به جایش حرف می‌زند و رابطه‌اش را با دنیای خارج برقرار می‌کند زیرااستیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده‌است.[۲۱]

زمینه‌های پژوهشی

زمینهٔ پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. از مهم‌ترین دستاوردهای وی مقاله‌ای است که به رابطهٔ سیاه‌چاله‌ها و قانون‌های ترمودینامیک می‌پردازد.

او نشان می‌دهد که سیاه‌چاله‌ها بعد از مدتی به وسیلهٔ زوج‌های ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل می‌شود، نابود می‌شوند که همین زوج ذرات پیش بینی می‌کند که سیاه چاله‌ها باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این امواج به نام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین-هاوکینگ) خوانده می‌شوند.

مقالهٔ مشترک استیون هاوکینگ و پنروز که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و ثابت می‌کرد که اگر نسبیت عام درست باشد و جهان دارای آن مقدار ماده که مشاهده می‌کنیم باشد، باید تکینگی انفجار بزرگ در گذشته رخ داده باشد.

او با کیپ ثورن دربارهٔ اینکه ماکیان ایکس یک سیاهچاله نیست یک شرط‌بندی علمی داشته‌است.

علمی

وی می‌گوید:

تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی می‌شود؟ قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قایل نمی‌شود، بااین حال در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکه‌تکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهید بود که فنجان تکه‌های خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بی‌نظمی یا به اصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز می‌کند و به زمان جهت می‌دهد. هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع می‌شود. او بعدها گفت که اشتباه می‌کرده‌است.[۲۲]

باورهای دینی

هاوکینگ در آثار اولیه خود به وجود خدا اشاره می‌کند برای مثال در کتاب پرفروش تاریخچه مختصر زمان می‌نویسد: «اگر ما بتوانیم فرضیه‌های لازم برای توضیح هر پدیده و ماده موجود در هستی را کشف کنیم این کشف، یک پیروزی نهایی برای خرد انسانی است برای اینکه ما می‌توانیم فکر خدا را بخوانیم.»[۲۳]

اما بعدها در کتاب طرح عظیم به این موضوع اشاره می‌کند که برای توضیح عالم هستی نیازی به یک آفریدگار نیست.

همچنین وی به صراحت عنوان کرده‌است که اعتقاد به وجود بهشت و یا نوعی از حیات پس از مرگ در حقیقت «افسانه‌ای» است برای مردمانی که از مرگ می‌هراسند. او با صراحت می‌گوید که پس از آخرین فعالیت مغز انسان دیگر حیاتی برای وی وجود ندارد.

برخی از دانشوران نیز دیدگاههای وی را تفسیری شخصی از علوم تجربی دانسته و اعلام کردند که هاوکینگ به عنوان یک دانشمند نمی‌تواند وجود یا عدم وجود خدا را ثابت کند.[۲۴]

باورهای سیاسی

هاوکینگ در مهٔ ۲۰۱۳ با تصمیم به عدم شرکت در همایش سالانه فردای پیش رو که هر ساله به میزبانی شیمون پرز در اورشلیم بر‌گزار می‌شود به جمع کمپین تحریم‌کنندگان علمی اسرائیل پیوست.[۲۵][۲۶]

وی در سال ۲۰۱۴ خواستار پایان دادن به جنگ سوریه شد: «ما باید از هوش انسانی‌مان برای پایان‌دادن به این جنگ بهره ببریم. منِ پدر، وقتی رنج‌کشیدن بچه‌های سوری را می‌بینم، با خود می‌گویم: دیگر بس است.» [۲۷]

آثار

همچنین بنگرید به رده کتابهای استیون هاوکینگ


نظرات 5 + ارسال نظر
دانشجــــو یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:41 ب.ظ

هیچوقت راجب آقای هاوکینگ حس خوبی نداشتم هنوزم ندارم

دلیلتون ازنداشتن حس خوب چیه ؟!

دانشجــــو دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:02 ب.ظ

حس که دلیل نمیخواد . . .
جزء آدم هایی هستند که ذهنم قبولشون نمیکنه و حتی اسمشم یادم میره
البته ارادشون قابل تحسینه

یک ریاضیدان چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:02 ب.ظ

نظرتان راجع به باورهای دینی استیون هاوکینگ چیست؟

من تصور می کنم یک فرد پوزیتویسم نمی تونه باورهایی جز باورهای استیون هاوکینگ گونه داشته باشه. !!!
اما بحث باورهای مذهب گونه کاملا متفاوت از دیدگاه استیون هاوکینگ می باشد.

اسماعیل شنبه 5 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:39 ب.ظ

اگر پیرو مکتب پوزیتیویسم که به امور ورای حسی اعتقاد ندارد و معتقد است که ما همه چیز را از تجربه به دست می‌آوریم و علممان مبتنی بر حس و داده‌های حسی است، در این صورت چگونه نظریه‌ هایی را که هیچ تأیید تجربی ندارد، مبنای صدور باورهای مذهبی قرار می‌دهد؟
این فیزیکدان بنظر میرسد با فلسفه خودش هم در تناقض است.

در جوابت ای دوست عزیز باید متذکر بشم که من هم این حرف رو بسیار تا بسیار قبول دارم اما از شما و از من پوشیده نیست که پوزیتیویسم شاید تجربه گرایی باشه اما صرفا دیدگاه شخص هست و از همه مهمتر اولین نقدی که بر هاوکینگ از دید متفکران اسلامی ما رفت ،از جمله استاد بزرگوار گلشنی (که مطمئنا معرف حضورتون هست) ، این نقد بود که مستر هاوکینگ پوزیتویسم است اما دلم میسوزه که ما تاریخ علم رو یادمون رفته . مگر زمانی اینشتین نسبیت عام رو در سال 1916 م ارائه داد کسی از دنیای به این وسیعی خبری داشت تا اینکه در سال 1927 م هابل با رصد هاش ما رو نجات داد. باز هم باید یادآور بشم که مطمئنا شما از من بهتر میدونید مستر اینشین از همه بیشتر به پوزتیویسم اعتقاد داشت اما نظریه خودش رو ارائه داد چرا قبول کردیم ؟! به نظر من تنها این دلیل بود که این نظریه پایه قوی اصول موضوعه داشت و گرنه اگر فقط حرف بود پس چرا قبول کردیم و 11 سال داده تجربی نداشتیم .
بزار واضح حرفم رو بزنم من تنها انتفادم به افرادی که نمی تونن با استدلال و اصول موضعه درست نظریه ای به این قویی رو رد کنن چرا خود رو مضحکه می کنن و به شخصیت اون نظریه پرداز گیر می دن . استاد گلشنی انسان بسیار تا بسیار بزرگی هستن اما اگر واقعا می تونست راحت با استدلال ریاضی و منطقی نظریه هاوکینگ رو نقض می کرد و گرنه خیلی برای من جای تعجب بود زمانی دیدم استاد گلشنی جای استدلال در مورد نظریه اومده و شخصیت استیون هاوکینگ رو زیر سوال برده .
ممنون میشم که جواب این سوال من رو بدید. شما که الان دانشجوی دکترای گرانشی از من بهتر میدونی هاوکینگ چه بیانی داره (درسته ما دانشمند کوچه و بازاری می پنداریمش اما واقعا از بزرگان گرانشه ) نظریه ایشون بر مبنای کت Nothing پایه ریزی شده و می دونیم که Nothing چقدر با کت Null متفاوته . ایشون از این کت مفاهیم اولیه عالم رو با اصول درست ریاضی بیرون آورده بعد ما نتونستیم این نتیجه رو رد کنیم گیر دادیم به اینکه ایشون پوزیتویسمه. خواهشا اگر استدلالی هست و بر من پوشیده است به من بگید تا مطالعه کنم ؟
(و مطمئنا نیست چون حداقل تا الان که دارم این مطلب رو می گذارم کسی نتونسته حرف ایشون رو کاملا نقض کنه)

اسماعیل پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:15 ب.ظ

دوست عزیز ذکر چند نکته را در اینجا لازم میدانم
1)بحث ارزش علمی کاری که ایشان انجام میدهند نیست و همه ارزش بسیار والایی برای کارهای ایشان در حوزه فیزیک نظری دارند.
2)بحثی که در اینجا مطرح شد بوسیله استاد بزرگوار دکتر گلشنی در ایران رسانه ای شده است اما همانطور که حتما شما نیز اطلاع دارید این ایراد توسط منتقدین خود استیون هاوکینگ در مجامع فلسفی و علمی دنیا(و نه تنها اسلامی) مطرح شده است و حتی اگر شما دنبال ریاضی دقیق هستید، نظریه ناتمامیت گودل ریاضیدان معروف را مطالعه کنید که در تناقض با نتیجه گیری فضای هیلبرتی مورد استفاده توسط آقای هاوکینگ قرار می گیرد. یعنی پایه نظریه آقای هاوکینگ در ریاضیات زمین لغزنده است و آدم عاقل در بحث های علمی روی زمین لغزنده با احتیاط قدم بر می دارد چه برسد به بحث فلسفی(این نیز یک نظریه معروف در ریاضیات است و چون بحث ریاضی دقیق را مطرح کردید خواستم مثالی برای نقض این دقت بکار ببرم).
3)شاید مانند ماجرایی که در کتاب تاریخچه زمان آقای هاوکینگ آمده است ایشان سعی دارند دنیا را روی یک لاک پشت سوار کنند و آن لاک پشت را بر روی دیگری و همینطور الا آخر. متاسفانه بعضی از دانشمندان و بخصوص دانشمندان نظریه پرداز آنچنان در کار علمی خود فرو می روند که حقیقت را جز در آن جستجو نمی کنند و مثال بارز آن در نظریه بیگ بنگ(انفجار بزرگ) و نظریه تورم است که برای رسیدن به نتیجه، براحتی اصل بقای جرم و انرژی در فیزیک را زیر پا میگذاریم(آن هم دو بار) و بعد ریشه دانش و نتیجه گیری ما از جهان پیرامون میشود. حتی دست آویز افرادی قرار میگیرد که حتی پا را نیز فراتر می نهند در حالیکه اصل بقای جرم و انرژی می شود تفاوت همان null و nothing.
4)شما به جمله بنده در این زمینه دقت نکردید"ایشان با فلسفه خود در تناقض هستند"بگذارید توضیح دهم:
شما درحوزه علم می توانید برای خود فرض های اولیه ای(پاستولا) را در نظر گرفته و بر اساس آن نظریه خود را مطرح کنید و یک سری نتایج محاسباتی را داشته باشید. تا اینجا روند عادی یک کار تحقیقاتی است و حتی اگر بعدها این کار توسط نظریه جدیدی رد شود هیچ مشکلی پیش نمی آید(مانند ماجرای خود آقای هاوکینگ و شرط بندی ایشان با آقای پنروز). اما مشکل کجاست وقتی شما به سراغ تفسیر این کار میروید و با گزاره های ذهنی سعی می کنید تا راحت ترین کار را انجام دهید یعنی به زبان ساده چیزی را که در قالب تئوری شما نمی آید حذف کنید !مثل حذف داده ای که در fit کردن یک کار علمی انجام میدهید! متوجه شدید چه اتفاقی افتاد شما در حوزه فلسفه که براساس برهان دقیق است یک کار تقریبی انجام دادید. بحث مردم با آقای هاوکینگ بر سر این فلسفه است نه کار علمی؛که بخواهیم بحث نسبیت را پیش بکشیم(که همان نیز جای بحث دارد و از حوصله بحث خارج است).
5)برسیم به اوج صحبت احساسی شما؟
همانطور که می دانید بحث مربوط به کت، ریشه در کوانتوم دارد. شما می دانید که ایشان با استفاده از مباحث پیشرفته در کوانتوم و نظریه میدان های کوانتومی به سراغ اثبات وجود خدا میرود و با پایین و بالا شدن استدلالش! گاهی می گوید هست وگاهی...
خوب من از شما یک سوال ساده می پرسم که حتی یک دانشجوی ساده مکانیک کوانتوم نیز پاسخ آن را می داند: آیا مکانیک کوانتومی یک برهان دقیق دارد به عبارت دیگر نه تنها در حوزه فلسفه مکانیک کوانتومی بلکه حتی در حوزه فیزیک نظری محض آیا این نظریه اثبات شده است که ما براساس آن به سراغ اثبات یا رد یک بحث اساسی و دقیق در حوزه فلسفه برویم؟!
شاید با احتمال کم شما با یک دید جانب دارانه بگویید: ^مسلک آقای هاوکینگ این است!!^ واین دقیقا اوج تناقض در عمل و گفتار آقای هاوکینگ درحوزه "فلسفه" است و مجددا تکرار می کنم فلسفه.
6)در زمینه گرانش و کیهانشناسی از نظر علمی افراد بسیار بزرگتری نسبت به آقای هاوکینگ وجود دارد ولی با توجه به اینکه آقای هاوکینگ بسیار در حوزه رسانه فعال است اینطور به نظر می آید که گفته های ایشان فصل الخطاب است و خدشه ناپذیر است. در حالیکه بسیاری از گفته های ایشان در حوزه فلسفه مورد نطر ما، یک شوی رسانه ای است و کسی از این بزرگواران خود را درگیر این نمایش ها نمی کند و شما نیز دنبال اثبات ریاضی برای یک نتیجه گیری فلسفی نگردید.
7)دقت کنید در فلسفه های اسلامی ما به تثلیث که ریشه بسیاری از مشکلاتی از این دست هستند اعتقاد نداریم(مادی شدن امور ماورایی) و نیاز به اسلامی شدن این فلسفه ها داریم.
و نکته آخر اینکه من ذرات بنیادی! کار میکنم و بخاطر طولانی شدن بحث عذرخواهی میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد