یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...
یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...

زندگینامه ریچارد فاینمن

 
یکی از ستایندگانش او را چنین توصیف می کند(اصلا اوانسان نیست،شکل پیشرفته ای از حیات است و به دلیل احساسات ماست که وانمود میکند انسان است.)دیگران او را خود خواه،گستاخ،بی مسئولیت ...

 (نخستین اصل این است که نباید خود را گول بزنید،ولی البته به سادگی گول می خورید) (ریچارد فاینمن)


یکی از ستایندگانش او را چنین توصیف می کند(اصلا اوانسان نیست،شکل پیشرفته ای از حیات است و به دلیل احساسات ماست که وانمود میکند انسان است.)دیگران او را خود خواه،گستاخ،بی مسئولیت و متکبر می خوانند.وقتی که مجله امنی فاینمن را باهوش ترین آدم دنیا خواند،مادرش که او را می پرستید گفت:اگر او باهوشترین آدم است،خدا به ما رحم کند! ریچارد فاینمن ساعتها طبل می زد ، می خوارگی می کرد،قفل گاوصندوق های که اسناد محرمانه را در آنها نگه داری می کردند باز می کرد و در عین حال به ساخت وحشت نوینی که زمین را تهدید می کرد - بمب اتمی - کمک می کرد.در پرژه ی مانهاتان،این شخص جنجالی را درخشانترین فیزیکدان جوانوارث مطلق اینشتین می خواندند. فرمانده نظامی ژنرال او تیس ال او و همکارانش را بزرگترین گروه دیوانه ها خواند. اگر رای می گرفتند بی شک فاینمن رئیس کلدیوانه ها می شد.

ریچارد فیلیپس فاینمن (به انگلیسی: Richard Phillips Feynman) (زاده ۱۱ مه ۱۹۱۸، نیویورک - درگذشته ۱۵ فوریه ۱۹۸۸، کالیفرنیا) از تأثیرگذارترین فیزیکدان‌های آمریکایی قرن بیستم بود. وی نظریهٔ الکترودینامیک کوانتومی را تا حد زیادی گسترش داد. او همچنین مدرسی تأثیرگذار، نوازندهٔ غیرحرفه‌ای موسیقی و از بسیاری جهات فردی خاص و آزاداندیش به‌شمار می‌آمد.

وی در پروژهٔ ساخت بمب اتم مشارکت داشت و بعدها یکی از افراد گروهی بود که به بررسی واقعهٔ انفجار فضاپیمای چلنجر پرداخت. ریچارد فینمن در سال ۱۹۵۹ در انجمن فیزیک آمریکا در سخنرانی مشهور خود به بررسی بعد رشد نیافتهٔ علم مواد پرداخت و توجه دانشمندان را به توانایی بشر برای دست کاری مواد در مقیاس اتمی جلب نمود. سخنرانی که می‌توان آنرا اولین بحث در زمینه فناوری نانو دانست.

وی در سال ۱۹۶۵ بدلیل پژوهش‌هایش در زمینهٔ الکترودینامیک کوانتومی، جایزه نوبل فیزیک را به همراه جولیان شووینگر و سین‌ایترو تومونوجا دریافت کرد.

همچینین وی به دلیل ماجراجویی‌های فراوانش که در کتاب‌های «حتماً شوخی می‌کنید آقای فاینمن؟» و «چه اهمیتی می‌دهید که مردم دیگر چه فکر می‌کنند؟» به تفصیل راجع به آن‌ها صحبت شده، مشهور است.

ریچارد فاینمن در ۱۱ مه ۱۹۱۸ [۱] در فار راکوی چشم به جهان گشود.مادر وی، لوسی،خانه دار و پدر او،ملویل آرتور فاینمن،یک بازرگان بود.[۲]اصل و نسب پدر و مادر او از روسیه و لهستان بود و هردوی آنها نیز اشکنازی بودند.[۳]f پدر و مادر او یهودی بودند اما پدر بر خلاف مادر خدا ناباوربود ریچارد حرف زدن را دیر آموخت.پدرش تأثیرگذاری زیادی روی او داشت و به او اجازه میداد تا سوال هایش را در باره مسایل اعتقادی بیان کند.مادر او نیز انسان بسیار شوخ طبعی بود که این شوخ طبعی را ریچارد نیز از او به ارث برد؛میراثی که تا پایان عمر با خود داشت. ریچارد در دوران کودکی استعداد ذاتی خود را در علوم مهندسی نشان داد؛در آزمایشگاه خانگی شان می ماند و از تعمیر وسایل برقی سرشار از شور و شعف می شد.خواهر وی،ژوان فاینمن نیز بعدها یک فیزیکدان شد.

در دوران دبیرستان ضریب هوشی وی را ۱۲۵ اندازه گیری کردند.فاینمن بعدها تست های روانشناسی را مسخره خواند. او وقتی به ۱۵ سالگی رسید مثلثات،هندسه تحلیلی،دیفرانسیل و انتگرال و حد مجموع را از بر بود.

خاطراتی از ریچارد فاینمن:

هنگام بررسی علل انفجار موشک فضا پیمای چلنجر که در امریکا از تلوزیون پخش میشد فاینمن 68 ساله یک واشر لاستیکی از نوعی که در چلنجر به کار برده بود،بالای سر خود نگه داشته بود وقتی دوربین روی او رفت،برای چند لحظه آن را درون یک لیوان اب یخ فرو برد،سپس علت ترکیدن فضا پیمای چلنجر را روشن نمود.نمایش ساده او نشان داد که وقتی واشر به درجه انجماد می رسد خشک و شکننده می شود وبه این علت ماموریت چلنجر انجام نشد.با این برنامه تلوزیونی فاینمن هم در آمریکا شناخته شد،یکی از دوستان فیزیکدان فاینمن،فریمن دایسون فاینمن را تحسین کرد زیرا جامعه به چشم دید که علم چگونه عمل می کند دانشمندان چه می کنند،و وقتی دانشمندی پرسش دقیق و روشنی مطرح کند،طبیعت به صراحت پاسخ می دهد.فاینمن هم مانند اینشتین نخست در پی پاسخهای ساده می گشت و مانند اینشتین انچه در ذهنش می گذشت بیان می کرد.در دوران جنگ جهانی دوم از اینشتین پرسیدند که آیا منشی سابقش برای استخدام در سازمان جاسوسی نیروی دریای مناسب است یانه،اینشتین پاسخ داد:خیر ،چون باهوش نیست.در ضیافتی فاینمن در کنار شاهزاد خانوم دانمارک نشسته بود.شاهزاد خانم گفت نمی توان در مورد فیزیک صحبت کرد چون هیچ کس در موردش اطلاعی ندارد.فاینمن پاسخ داد برعکس مردم درباره ی مطالبی که کوچکترین اطلاعی ندارند،مانند هوا،مسائل اجتماعی،روانشناسی و اقتصاد بین المللی بحث و گفت گو می کنند.صراحت کلام او باعث شد شاهزاده خانوم به مهمان دیگری که کمتر آزار دهنده بود رو آورد. برخلاف اینشتین ،تقریبا به همه آنهای که بیرون از دنیای علم بودند با نظر تحقیر مینگریست. از نادانها و هنر مندان آماتور بدش می امد با این همه برای سگرمی نقاشی می کرد،فیلسوفان رااحمق می شمرد و شاعران را بچه ننه با این همه قریحه ی شاعر داشت و استعاره و تصویر سازی را می شناخت.گوش شنیدن موسیقی نداشت و موسیقی ازارش می داد ولی ساعتها طبل می زد زیرا ضرب آهنگطبل به او شادی می بخشید در جنگ جهانی دوم با گمراه کردن روانشناس ارتش که او را عقب مانده ذهنی گزارش کرد از خدمت سربازی فرار کرد تا نقش ویرانگری را در جنگ ایفا کند و بمب اتم را بسازد فاینمن در یازهم ماه مه 1918 در کوینز نیویورک به دنیا آمد. پدرش ملویل در کودکی از شهر مینسک بلاروس به امریکا مهاجرتکرده بود.در آمریکا پدرش مدیر شرکت تولید کننده یونیفرم پلیس و پستچی ها شد.مادرش لوسیل دختر مردی بود که در کودکی از لهستان به انگلستان رفته بود و در یتیم خانه بزرگ شده بود .در جوانی به آمریکا مهاجرت کرد و خیاط موفقی بود.مادر لوسیل از بیماریصرع رنج می برد و خواهر بزرگش به بیماری شیزوفرنی مبتلا بودخواهر فاینمن که 9 سال از او کوچک تر بود درس فیزیک خواندو مدرک دکترا گرفت. مانند اینشتین وقتی دید داستان های تورات مخلوطی از واقعیت و افسانه است با انزجار مدرسه را ترک کرد و هرگز هم پشیمان نشد. درس های اصلی را از پدرش آموخت کهمی گفت هیچ وقت خود را آموختن مسائل ساده گول نزند برای مسال یاد گرفتن اسم پرندها هیچ دانشی درباره آنها به او نمی دهد باید به صدای پرنده گوش دهی مطالعه کنی و درباره آنها بیندیشی. فاینمن این اندرز را پذیرفت و آن را به سطحی ارتقاء داد که به پدیده ها اززاویه غیر متعارف می نگریست،مانند مسافر مریخی. پدرش هم چنین به او اموخته بود که اهمیتی برای عقاید رایج قائل نشود و هر موضوعی را از اول تا آخر فرابگیرد. به سگها کار های بامزه یاد می داد و به مورچگان می آموخت که به دستورش حرکت کنند. تمام طول روز به پیش و پس رفتن مورچه ها از یک جعبه ی شکر که ازنخی آویزان کرده بود مطالع می کرد می خواست ببیند چگونه با هم ارتباط برقرار می کنند به این نتیجه رسید که مورچه ها ردی از خود باقی می گذارند که مورچه های دیگر بتوانند راه را ادامه دهند همچنین با حبه قندی مورچه ها را از جعبه خوراکی دور می کرد و متوجه شد که مورچه ها موجودات با شعوری نیستند.


منابع و مراجع:

سایت ویکپدیا
وبلاگ: http://www.merdas2520.blogfa.com
کتاب خاطرات بزرگترین فیزیکدان قرن بیستم ریجارد فاینمن

نظرات 1 + ارسال نظر
انسیه جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:06 ق.ظ http://www.mymind4u.blogsky.com

خلاصه و پر محتوا بود ممنون

خواهش می کنم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد