یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...
یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...

این شعر جواب خوبی بود برای متن قبلی که گذاشتم

(از خانم بهداد بخاطر ارسال این دو تا متن تشکر می کنم)


یاد من باشد از فردا صبح

جور دیگر باشم

بد نگویم به هوا،  آب ،...

                                           برای ادامه به ادامه مطلب رجوع کنید...
 

یاد من باشد از فردا صبح

جور دیگر باشم

بد نگویم به هوا،  آب ، زمین

مهربان باشم،  با مردم شهر

و فراموش کنم،  هر چه گذشت

خانه ی دل،  بتکانم ازغم

و به دستمالی،  از جنس گذشت

بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل

مشت را باز کنم، تا که دستی گردد

و به لبخندی خوش

دست در دست زمان بگذارم

 

یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش، نگردد فردا

زندگی شیرین است، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم، در دل

لحظه را در یابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانی  خودم، عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم

 

یاد من باشد فردا حتما

به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در

چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود

و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

 

یاد من باشد فردا حتما 

باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

 

یاد من باشد

باز اگر فردا، غفلت کردم

آخرین لحظه ی از فردا شب ،

من به خود باز بگویم
این را

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت......

نظرات 3 + ارسال نظر
reyhoon دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 ب.ظ

واقعا قشنگ بود ...

دست شما درد نکنه که این مطالب جالب رو برام فرستاده بودید و من رو وبلاگ گذاشتم...

دانشجـو سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ب.ظ

"من نمیدانم
و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان ،این دانا ،این پیغمبر
در تکاپو هایش: چیزی از معجزه آن سوتر
ره نبرده است به اعجاز محبت ، چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارد که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نیداند در یک لبخــند ، چه شگفتی پنهان است!
من بر انم که در این دنیا
خوب بودن
به خدا _سهل ترین کارهاست
و نمیدانم که چرا انسان
تا این حد با خوبی بیگانه است.
و همین درد مرا سخت می آزارد!"

«فریدون مشیری»

مشت می کوبم بر در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم خفقان

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

ای

با شما هستم

این درها را باز کنید

من به دنبال فضایی می گردم

لب بامی

سر کوهی

دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه

می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی

که نیازی به تنفس داد

مشت می کوبد بر در

پنجه می ساید بر پنجره ها

محتاجم

من هم آوازم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته ی چند

چه کسی می آید با من فریاد کند ؟

دانشجـو سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ب.ظ

حاضر

پس:
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد