یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...
یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

یه فیزیکی چی می گه؟؟!!!!

آسمان هنوز می درخشد...


لطفا برای خواندن ادامه این متن به ادامه مطلب رجوع کنید.... (نخونی از دست دادی...)


مَردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.

برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟ 

مَردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟
کجا میری؟
چند سالته؟
بابات چیکارس؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا ازدواج نمیکنی ؟
چرا بچه دار نمیشی ؟
چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟
چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟
چرا چشات قرمزه؟ حشیش کشیدی؟
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره.
 
اگر بسیار کار کنی می گویند احمق است .

اگر کم کار کنی می گویند تنبل است .

اگر خرج کنی می گویند افراط گر است .

اگر جمع کنی می گویند بخیل است .

اگر ساکت و خاموش باشی می گویند لال است .

اگر زبان آوری کنی می گویند ورّاج و پرگو است .

اگر روزه بداری و شبها نماز بخوانی می گویند ریاکار است .

و اگر عمل نکنی می گویند کافر است و بی دین .

مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده، روت قضاوت میکنه، حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی میترسه، از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.
پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو

************

می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟... خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟... آنها گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!... گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... زنم گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!...مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند !!!

نظرات 6 + ارسال نظر
دانشجوکلاس201 پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ب.ظ

این اجباره!واسه یه انسان!واسه بودن!مَـردم
مگر میشود تنها بود وفقط خود بود
ولی مردم اگه زیادی جدی بشن آدمو نابود میکنن استاد!

نتیجه این میشه که باید از بین مردم فرار کرد....

دانشجوکلاس 201 یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ق.ظ

نه استاد باید بین مردبمونی و اونا رو با رفتار خودت تحت تاثیر قرار بدی!اینجوری خوبه!و اگه یکی از مردمو تغییر دادیعنی آدم چیزی واسه گفتن داره وآدم بدرد بخوریه!البته گاهی اوقات دیگه حرفم بو شعار میده ولی اگه نمونی-اگه نجنگی واسه زندگی با مردم!دیگه زندگی معنایی نداره!اینجوری تو لاک خودت گرفتار میشی!و زندگی بی معنی میشه استاد !البته به نظر دانشجو کلاس 201

هنوز بین مردم زندگی نکردید. باید زندگی کنید و ببینید چه دنیای پوچی دارند.

دانشجو کلاس201 سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:54 ب.ظ

شاید!هرکسی تعبیری داره

علی اکبر ( پیام نور صنایع) پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ق.ظ

سرم گیج است و خورشید دلم سرد

در اعماق وجودم می دود درد

ولی بدتر ازاین هم حرف مردم:

مقاوم باش و سنگین مثل یک مرد!!!!!!!

دانشجــو دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ب.ظ

کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه تنها برای یک نفس

کاش...
اما به قول اینشتین خواسته یا ناخواسته زندگی ما به زندگی انسانهای دیگر گره خورده

دانشجـو سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ب.ظ

بچه که بودم حس میکردم همه پدیده ها و آدمای دور بر من دارن کاری انجام میدن و یا حرفی میزنن که مکمل زندگی منه و من محور اصلیم
با خودم فکر میکردم آدمایی که تو کشور های دیگه زندگی میکنن چه تاثیری میتونن روی زندگی من داشته باشن ؟
خودشون متوجه هستند که با بعضی از رفتار هاشون چقدر منو اذیت میکنه؟ خدا کجای زندگیمه؟
بعد فهمیدم یه اصل هست به نام اختیار
و بازم این سوال ذهنمو مشغول کرد: پس چرا آدما همدیگه رو آزار میدن؟ و اینکه من تا حالا چند نفر رو از خودم رنجوندم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد